ای کاش که در بند نگاهش باشیم
دلسوختۀ آتش آهش باشیم
عید آمده، هر کس پی کار خویش است
مینازد اگر غنی و گر درویش است
ما گرم نماز با دلی آسوده
او خفته به خاکِ جبهه خونآلوده
پیش چشمم تو را سر بریدند
دستهایم ولی بیرمق بود
بهار آسمان چارمینی
غریب امّا، امامت را نگینی