همنوا بود با چکاچک من
غرّش آسمان و هوهوی باد
سر و پای برهنه میبرند آن پیر عاشق را
که بر دوشش نهاده پرچم سوگ شقایق را
عشق تو در تمامی عالم زبانزد است
بیعشق، حال و روز زمین و زمان بد است
در مطلع شعر تو نچرخانده زبان را
لطف تو گرفت از من بیچاره امان را
سلمان کیستید؟ مسلمان کیستید؟
با این نگاه، شیعهٔ چشمان کیستید؟