داشت میرفت لب چشمه سواری با دست
دشت لبریز عطش بود، عطش... اما دست...
دین را حرمیست در خراسان
دشوار تو را به محشر آسان
زیر بار کینه پرپر شد ولی نفرین نکرد
در قفس ماند و کبوتر شد ولی نفرین نکرد
مست از غم توام غم تو فرق میکند
محو توام که عالم تو فرق میکند