ای غم، تو که هستی؟ از کجا میآیی؟
هر دم به هوای دل ما میآیی
تن خاكی چه تصور ز دل و جان دارد؟
مگر این راه پر از حادثه پایان دارد؟
هر دم از دامن ره، نوسفری میآمد
ولی این بار دگرگون خبری میآمد
آن شب میان هالهای از ابر و دود رفت
روشنترین ستارهٔ صبح وجود رفت
از نو شکفت نرگس چشمانتظاریام
گل کرد خارخار شب بیقراریام