مرا مباد که با فخر همنشین باشم
غریبوار بمیرم، اگر چنین باشم
عمری به جز مرور عطش سر نکردهایم
جز با شرابِ دشنه گلو تر نکردهایم
هر دم از دامن ره، نوسفری میآمد
ولی این بار دگرگون خبری میآمد
صدای کیست چنین دلپذیر میآید؟
کدام چشمه به این گرمسیر میآید؟