ای دل سوختگان شمع عزای حرمت
اشک ما وقف تو و کربوبلای حرمت
ما منتظران همیشه مشغول دعا
هستیم شبانهروز در ذکر و ثنا
کسی که عشق بُوَد محو بردباری او
روان به پیکر هستیست لطف جاری او
او خستهترین پرندهها را
در گرمی ظهر سایه میداد
اینگونه که با عشق رفاقت دارد
هر لحظه لیاقت شهادت دارد
با داغ مادرش غم دختر شروع شد
او هرچه درد دید، از آن «در» شروع شد