پا گرفته در دلم، آتشی پنهان شده
بند بندم آتش و سینه آتشدان شده
مرا مباد که با فخر همنشین باشم
غریبوار بمیرم، اگر چنین باشم
چشمهایم را به روی هرکه جز تو بود بست
قطرۀ اشکی که با من بوده از روز الست
صدای کیست چنین دلپذیر میآید؟
کدام چشمه به این گرمسیر میآید؟