گفت رنجور دلش از اثر فاصلههاست
آن که دلتنگ رسیدن به همه یکدلههاست
میآیم از رهی که خطرها در او گم است
از هفتمنزلی که سفرها در او گم است
چشمهایم را به روی هرکه جز تو بود بست
قطرۀ اشکی که با من بوده از روز الست
راضی به جدايی از برادر نشده
با چند اماننامه کبوتر نشده