غریبِ در وطن، میسوخت آن شب
درون خویشتن، میسوخت آن شب
آمادهاند، گوش به فرمان، یکی یکی
تا جان نهند بر سر پیمان یکی یکی
چشمهایم را به روی هرکه جز تو بود بست
قطرۀ اشکی که با من بوده از روز الست
ای آنکه غمت وقف دلِ یاران شد
بر سینه نشست و از وفاداران شد