ما بیتو تا دنیاست دنیایی نداریم
چون سنگ خاموشیم و غوغایی نداریم
محکوم شد زمین به پیمبر نداشتن
مجبور شد به سورۀ کوثر نداشتن
تفسیر او به دست قلم نامیسّر است
در شأن او غزل ننویسیم بهتر است
بیمرگ سواران شب حادثههایید
خورشیدنگاهید و در آفاق رهایید
زیر بار کینه پرپر شد ولی نفرین نکرد
در قفس ماند و کبوتر شد ولی نفرین نکرد
بیزارم از آن حنجره کو زارت خواند
چون لاله عزیز بودی و خوارت خواند
مست از غم توام غم تو فرق میکند
محو توام که عالم تو فرق میکند
پیش از تو آب معنی دریا شدن نداشت
شب مانده بود و جرأت فردا شدن نداشت