سجادۀ سبز من چمنزاران است
اشکم به زلالی همین باران است
ای حرمت قبلۀ مراد قبایل!
وی که بوَد قبله هم به سوی تو مایل
به همین زودی از این دشت سپیدار بروید
یا لثارات حسین از لب نیزار بروید
سلمان! تو نیستی و ابوذر نمانده است
عمار نیست، مالک اشتر نمانده است
با خودش میبرد این قافله را سر به کجاها
و به دنبال خودش این همه لشکر به کجاها
آورده است بوی تو را کاروان به شام
پیچیده عطر واعطشای تو در مشام
هر سو شعاع گنبد ماه تمام توست
در کوه و در درخت، شکوه قیام توست
گل بر من و جوانى من گریه مىکند
بلبل به همزبانى من گریه مىکند