آنجا که دلتنگی برای شهر بیمعناست
جایی شبیه آستان گنبد خضراست
برخاستم از خواب اما باورم نیست
همسنگرم! همسنگرم! همسنگرم! نیست
خبر این بود که یک سرو رشید آوردند
استخوانهای تو را در شب عید آوردند
باید از فقدان گل خونجوش بود
در فراق یاس مشكیپوش بود