حرمت خاک بهشت است، تماشا دارد
جلوۀ روشنی از عالم بالا دارد
غم داغ تو را با هیچکس دیگر نخواهم گفت
برایت روضه میخوانم ولی از سر نخواهم گفت
عطر بهار از جانب دالان میآید
دارد صدای خنده از گلدان میآید
زینب صُغراست او؟ یا مادر کلثوم بوده؟
یا خطوط درهم تاریخ نامفهوم بوده؟
نرگس، روایتیست ز عطر بهار تو
مریم، گلیست حاکی از ایل و تبار تو
به دریا رسیدم پس از جستجوها
به دریای پهناور آرزوها
باید از فقدان گل خونجوش بود
در فراق یاس مشكیپوش بود
نه از لباس کهنهات نه از سرت شناختم
تو را به بوی آشنای مادرت شناختم