پیراهن سپید ستاره سیاه بود
تابوت شب روان و بر آن نعش ماه بود
پشت غزل شکست و قلم شد عصای او
هر جا که رفت، رفت قلم پا به پای او...
آخر ای مردم! ما هم عتباتی داریم
کربلایی داریم، آب فراتی داریم
به تمنای طلوع تو جهان، چشم به راه
به امید قدمت، کون و مکان چشم به راه