گفتیم آسمانی و دیدیم، برتری
گفتیم آفتابی و دیدیم، بهتری
پیغمبرانه بود ظهوری که داشتی
خورشید بود جلوۀ طوری که داشتی
تن خاكی چه تصور ز دل و جان دارد؟
مگر این راه پر از حادثه پایان دارد؟
تو همچون غنچههای چیده بودی
که در پرپر شدن خندیده بودی
این خانواده آینههای خداییاند
در انتهای جادۀ بیانتهاییاند
آن شب میان هالهای از ابر و دود رفت
روشنترین ستارهٔ صبح وجود رفت