چه گویمت که چها کرد در نبرد، حسین؟
فقط خداست که داند چهکار کرد حسین
شکست باورت، ای کوه! پشت خنجر را
نشاند در تب شک، غیرت تو باور را
این سخن کم نیست دنیا صبحگاهی بیش نیست
شهر پرآشوبِ امکان، کوچهراهی بیش نیست
دری که بین تو و دشمن است خیبر نیست
وگرنه مثل علی هیچکس دلاور نیست
نام تو عطر یاس به قلب بهار ریخت
از شانههای آینه گرد و غبار ریخت
هجده بهار رفت زمین شرمسار توست
آری زمین که هستی او وامدار توست