انبوه تاول بر تنت سر باز کرده
این هم نشان دیگری از سرفرازیست
دوباره لرزش دست تو بیشتر شده است
تمام روز تو در این اتاق سر شده است
تو قلّهنشین بام خوبیهایی
تنها نه نشان که نام خوبیهایی
این سخن کم نیست دنیا صبحگاهی بیش نیست
شهر پرآشوبِ امکان، کوچهراهی بیش نیست
افتاده بود در دل صحرا برادرش
مانند کوه، یکه و تنها، برادرش
فریاد اگرچه در تو پنهان بودهست
خورشید تکلّمت فروزان بودهست