از باغ میبرند چراغانیات کنند
تا کاج جشنهای زمستانیات کنند
و آتش چنان سوخت بال و پرت را
که حتی ندیدیم خاکسترت را
در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
اصلاً به تو افتاد مسیرم که بمیرم
مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد
از جادۀ سهشنبه شب قم شروع شد
دری که بین تو و دشمن است خیبر نیست
وگرنه مثل علی هیچکس دلاور نیست
هجده بهار رفت زمین شرمسار توست
آری زمین که هستی او وامدار توست