آواز حزین باد، پیغمبر کیست؟
خورشید، چنین سرخ، روایتگر کیست؟
بودهست پذیرای غمت آغوشم
از نام تو سرشار، لبالب، گوشم
دریاب من، این خستۀ بیحاصل را
این از بد و خوب خویشتن غافل را
مرد خرمافروش در زندان، راوی سرنوشت مختار است
حرفهایی شنیدنی دارد، سخنانش کلید اسرار است
دری که بین تو و دشمن است خیبر نیست
وگرنه مثل علی هیچکس دلاور نیست
طبع و سخن و لوح و قلم گشته گهربار
در مدح گل باغ علی، میثم تمار
هجده بهار رفت زمین شرمسار توست
آری زمین که هستی او وامدار توست
چون نخل، در ایستادگی، خفتن توست
دل مشتری شیوۀ دُرّ سفتن توست