نباشد در جهان وقتی که از مردانگی نامی
به دنیا میدهد بیتابیِ گهواره پیغامی
گویند فقیری به مدینه به دلی زار
آمد به درِ خانۀ عبّاس علمدار
هرکه میداند بگوید، من نمیدانم چه شد
مست بودم مست، پیراهن نمیدانم چه شد
نه در توصیف شاعرها، نه در آواز عشّاقی
تو افزونتر از اندیشه، فراوانتر از اغراقی
آن شب که چارچوب غزل در غزل شکست
مست مدام شیشۀ می در بغل شکست