رساندهام به حضور تو قلب عاشق را
دل رها شده از محنت خلایق را
بیتاب دوست بودی و پروا نداشتی
در دل به غیر دوست تمنا نداشتی
روشن از روی تو آفاق جهان میبينم
عالم از جاذبهات در هيجان میبينم
در ساحل جود خدا باران گرفته
باران نور و رحمت و احسان گرفته
سیلاب میشویم و به دریا نمیرسیم
پرواز میکنیم و به بالا نمیرسیم