غریبِ در وطن، میسوخت آن شب
درون خویشتن، میسوخت آن شب
الهی سینهای ده آتش افروز
در آن سینه دلی، وآن دل همه سوز
به نام چاشنیبخش زبانها
حلاوتسنج معنی در بیانها...
ای آنکه غمت وقف دلِ یاران شد
بر سینه نشست و از وفاداران شد
بیتاب دوست بودی و پروا نداشتی
در دل به غیر دوست تمنا نداشتی