ای حرمت قبلۀ مراد قبایل!
وی که بوَد قبله هم به سوی تو مایل
بر سر درِ آسمانیِ این خانه
دیدم مَلَکی نشسته چون پروانه
بیتاب دوست بودی و پروا نداشتی
در دل به غیر دوست تمنا نداشتی
هر گاه که یاس خانه را میبویم
از شعر نشان مرقدت میجویم
گل بر من و جوانى من گریه مىکند
بلبل به همزبانى من گریه مىکند
تا گل به نسیم راه در میآید
از خاک بوی گیاه در میآید