گفت رنجور دلش از اثر فاصلههاست
آن که دلتنگ رسیدن به همه یکدلههاست
در سرم پیچیده باری، های و هوی کربلا
میروم وادی به وادی رو به سوی کربلا
بیتاب دوست بودی و پروا نداشتی
در دل به غیر دوست تمنا نداشتی
راضی به جدايی از برادر نشده
با چند اماننامه کبوتر نشده