میگوید از شکستن سرو تناورش
این شیرزن که مثل پدر، مثل مادرش...
تا برویم ریشهای چون تاک میخواهم که هست
نور میخواهم که هستی خاک میخواهم که هست
زنی شبیه خودش عاشق، زنی شبیه خودش مادر
سپرده بر صف آیینه دوباره آینهای دیگر
زیر بار کینه پرپر شد ولی نفرین نکرد
در قفس ماند و کبوتر شد ولی نفرین نکرد
خواست لختی شکسته بنویسد
به خودش گفت با چه ترکیبی
گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی
از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی