غریبِ در وطن، میسوخت آن شب
درون خویشتن، میسوخت آن شب
رود از جناب دریا فرمان گرفته است
یعنی دوباره راه بیابان گرفته است
ای آنکه غمت وقف دلِ یاران شد
بر سینه نشست و از وفاداران شد
زیر بار کینه پرپر شد ولی نفرین نکرد
در قفس ماند و کبوتر شد ولی نفرین نکرد