زیر بار کینه پرپر شد ولی نفرین نکرد
در قفس ماند و کبوتر شد ولی نفرین نکرد
زهی آن عبد خدایی که خداییست جلالش
صلوات از طرف خالق سرمد به جمالش
در آتشی از آب و عطش سوخت تنت را
در دشت رها کرد تن بیکفنت را
نشسته سایهای از آفتاب بر رویش
به روی شانهٔ طوفان رهاست گیسویش