خدا در شورِ بزمش، از عسل پر کرد جامت را
که شیرینتر کند در لحظههای تشنه کامت را
بیمار کربلا، به تن از تب، توان نداشت
تاب تن از کجا، که توان بر فغان نداشت
زیر بار کینه پرپر شد ولی نفرین نکرد
در قفس ماند و کبوتر شد ولی نفرین نکرد
گفت: ای گروه! هر که ندارد هوای ما
سر گیرد و برون رود از کربلای ما...