چیست این چیست که از دشت جنون میجوشد؟
گل به گل، از ردِ این قافله خون میجوشد
تابید بر زمین
نوری از آسمان
نفسی به خون جگر زدم، که لبی به مرثیه وا کنم
به ضریحِ گمشده سر نهم، شبِ خویش وقف دعا کنم
شب در سکوت کوچه بسی راه رفته بود
امواج مد واقعه تا ماه رفته بود