چیست این چیست که از دشت جنون میجوشد؟
گل به گل، از ردِ این قافله خون میجوشد
لطفی که کرده است خجل بارها مرا
بردهست تا دیار گرفتارها مرا
عالمى سوخته از آتش آهِ من و توست
این در سوخته تا حشر گواهِ من و توست
نفسی به خون جگر زدم، که لبی به مرثیه وا کنم
به ضریحِ گمشده سر نهم، شبِ خویش وقف دعا کنم