چیست این چیست که از دشت جنون میجوشد؟
گل به گل، از ردِ این قافله خون میجوشد
کجاست زندهدلی، کاملی، مسیحدمی
که فیض صحبتش از دل بَرَد غبارِ غمی
تو همچون غنچههای چیده بودی
که در پرپر شدن خندیده بودی
نفسی به خون جگر زدم، که لبی به مرثیه وا کنم
به ضریحِ گمشده سر نهم، شبِ خویش وقف دعا کنم