چیست این چیست که از دشت جنون میجوشد؟
گل به گل، از ردِ این قافله خون میجوشد
آه از دمی که در حرم عترت خلیل
برخاست از درای شتر بانگِ الرّحیل
و کاش مرد غزلخوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد
نفسی به خون جگر زدم، که لبی به مرثیه وا کنم
به ضریحِ گمشده سر نهم، شبِ خویش وقف دعا کنم