چیست این چیست که از دشت جنون میجوشد؟
گل به گل، از ردِ این قافله خون میجوشد
وقتی در خانۀ علی میلرزد
دنیا به بهانۀ علی میلرزد
خورشید، گرمِ دلبری از روی نیزهها
لبخند میزند سَری از روی نیزهها
نفسی به خون جگر زدم، که لبی به مرثیه وا کنم
به ضریحِ گمشده سر نهم، شبِ خویش وقف دعا کنم