گفتیم آسمانی و دیدیم، برتری
گفتیم آفتابی و دیدیم، بهتری
این آفتاب مشرقی بیکسوف را
ای ماه! سجده آر و بسوزان خسوف را
با هم صدا کردند ماتمهای عالم را
وقتی جدا کردند همدمهای عالم را
مالک رسیده است به آن خیمۀ سیاه
تنها سه چار گام...نه... این گام آخر است!
پیغمبرانه بود ظهوری که داشتی
خورشید بود جلوۀ طوری که داشتی
هنوز اسیر سکوت تواند زندانها
و پایبند نگاهت دل نگهبانها
غزل عشق و آتش و خون بود که تو را شعر نینوا میکرد
و قلم در غروب دلتنگی، شرح خونین ماجرا میکرد
این خانواده آینههای خداییاند
در انتهای جادۀ بیانتهاییاند
امام رو به رهایی عمامه روی زمین
قیامتی شد ـ بعد از اقامه ـ روی زمین