گفتیم آسمانی و دیدیم، برتری
گفتیم آفتابی و دیدیم، بهتری
او آفتاب روشن و صادق بود
گِردش پر از ستارۀ عاشق بود
آدم در این کرانه دلش جای دیگریست
این خاک، کربلای معلای دیگریست
پیغمبرانه بود ظهوری که داشتی
خورشید بود جلوۀ طوری که داشتی
کنج اتاقم از تب و تاب دعا پر است
دستانم از «کذالک» از «ربنا» پر است
این خانواده آینههای خداییاند
در انتهای جادۀ بیانتهاییاند
تا به کی از سخن عشق گریزان باشم؟
از تو ننویسم و هربار پشیمان باشم؟