در شهر نمانده اهل دردی جز تو
در جادۀ عشق، رهنوردی جز تو
آهنگ سفر کرد به فرمان حسین
در کوچۀ کوفه شد غزلخوان حسین
شبیه کوه پابرجایم و چون رود سیّالم
به سویت میدوم با کودکانی که به دنبالم
برگشتم از رسالت انجام دادهام
زخمیترین پیمبر غمگین جادهام
کارش میان معرکه بالا گرفته بود
شمشیر را به شیوهٔ مولا گرفته بود