ستمگران همه از خشم، شعلهور بودند
به خون چلچله از تیغ تشنهتر بودند
اگر به شکوه، لب خویش وا کند زهرا
مدینه را به خدا کربلا کند زهرا
شکست باورت، ای کوه! پشت خنجر را
نشاند در تب شک، غیرت تو باور را
تو را به جان عزیزت قسم بیا برویم
بیا و در گذر این وقت شب کجا برویم؟