داشت میرفت لب چشمه سواری با دست
دشت لبریز عطش بود، عطش... اما دست...
قدم در دفاع از حرم برندارد
سپاھی که تیغ دودَم برندارد
به صحرا بنگرم، صحرا تو بینم
به دریا بنگرم، دریا تو بینم
دلا غافل ز سبحانی، چه حاصل؟
مطیع نفس و شیطانی، چه حاصل؟
خدایا! داد از این دل، داد از این دل
که یکدم مو نگشتُم شاد از این دل
گرفته درد ز چشمم دوباره خواب گران را
مرور میکنم امشب غم تمام جهان را