امروز که انتهای دنیای من است
آغاز تمام آرزوهای من است
با بال و پری پر از کبوتر برگشت
هم بالِ پرندههای دیگر برگشت
یک دختر و آرزوی لبخند که نیست
یک مرد پر از کوه دماوند که نیست
این زن که از برابر طوفان گذشته بود
عمرش کنار حضرت باران گذشته بود
شب در سکوت کوچه بسی راه رفته بود
امواج مد واقعه تا ماه رفته بود