بر شانۀ یارش بگذارد سر را
بردارد اگر او قدمی دیگر را
ای بستۀ تن! تدارک رفتن کن
تاریک نمان، چشم و دلی روشن کن
انگار پی نان و نوایید شما
چون مردم کوفه بیوفایید شما
حُر باش و ادب به زادۀ زهرا کن
خود را چو زهیر، با حیا احیا کن
ای مشعل دانش از تو روشن
وی باغ صداقت از تو گلشن
شب در سکوت کوچه بسی راه رفته بود
امواج مد واقعه تا ماه رفته بود