خوشا آنان که چرخیدند در خون
خدا را ناگهان دیدند در خون
آنجا كه حرف توست دگر حرف من كجاست؟
در وصل جای صحبت از خویشتن كجاست؟
برگرد ای توسل شبزندهدارها
پایان بده به گریۀ چشمانتظارها
بهنام او که دل را چارهساز است
به تسبیحش زمین، مُهر نماز است
شب در سکوت کوچه بسی راه رفته بود
امواج مد واقعه تا ماه رفته بود