ای کاش فراغتی فراهم میشد
از وسعت دردهای تو کم میشد
در وسعت شب سپیدهای آه کشید
خورشید به خون تپیدهای آه کشید
کجاست زندهدلی، کاملی، مسیحدمی
که فیض صحبتش از دل بَرَد غبارِ غمی
صبحی گره از زمانه وا خواهد شد
راز شب تار، برملا خواهد شد
شب در سکوت کوچه بسی راه رفته بود
امواج مد واقعه تا ماه رفته بود