او هست ولی نگاهِ باطل از ماست
دیوارِ بلندِ در مقابل از ماست
بیمار کربلا، به تن از تب، توان نداشت
تاب تن از کجا، که توان بر فغان نداشت
گفت: ای گروه! هر که ندارد هوای ما
سر گیرد و برون رود از کربلای ما...
شب در سکوت کوچه بسی راه رفته بود
امواج مد واقعه تا ماه رفته بود