سحر که چلچلهها بال شوق وا کردند
سفر به دشت دلانگیز لالهها کردند
ای هزار آینه حیران تو یا ثارالله
صبح سر زد ز گریبان تو یا ثارالله
آن که نوشید می از جام بلا کیست؟ حسین
آن که کوشید به یاری خدا کیست؟ حسین
الا ای سرّ نی در نینوایت
سرت نازم، به سر دارم هوایت
هفتاد و دو آیه تابناک افتادهست
هفتاد و دو لاله سینهچاک افتادهست
امیر قافلۀ دشت کربلاست حسین
به راه بادیۀ عشق، آشناست حسین
روزی که حسین عشق را معنا کرد
صد پنجره رو به آسمانها وا کرد
نازم آن زنده شهیدی که برِ داور خویش
سازد از خونِ گلو تاج و نهد بر سر خویش
دلا بكوش كه آیینۀ خدات كنند
به خود بیایی و از دیگران جدات كنند
ای گردش چشمان تو سرچشمهٔ هستی
ما محو تو هستیم، تو حیران که هستی