ایرانم! ای از خونِ یاران، لالهزاران!
ای لالهزارِ بی خزان از خونِ یاران!
آیا چه دیدی آن شب، در قتلگاه یاران؟
چشم درشت خونین، ای ماه سوگواران!...
تو همچون غنچههای چیده بودی
که در پرپر شدن خندیده بودی
در آتشی از آب و عطش سوخت تنت را
در دشت رها کرد تن بیکفنت را