چون او کسی به راه وفا یاوری نکرد
خون جگر نخورد و پیامآوری نکرد
گفتیم آسمانی و دیدیم، برتری
گفتیم آفتابی و دیدیم، بهتری
من ماندم و مرغ سحر و نوحهگریها
اندوه پرستو، غم بیبالوپریها
تا تو بودی، نفسِ آینه دلگیر نبود
در دلم هیچ، به جز نقش تو تصویر نبود
با زمزمۀ سرود یارب رفتند
چون تیر شهاب در دل شب رفتند
از اسب فرود آی و ببین دختر خود را
بنشان روی دامن، گلِ نیلوفر خود را