در سکوتی لبالب از فریاد گوشه چشمی به آسمان دارد
یک بغل بغض و تاول و ترکش، یک بغل بغض بیکران دارد
زیر بار کینه پرپر شد ولی نفرین نکرد
در قفس ماند و کبوتر شد ولی نفرین نکرد
عالمى سوخته از آتش آهِ من و توست
این در سوخته تا حشر گواهِ من و توست
مست از غم توام غم تو فرق میکند
محو توام که عالم تو فرق میکند