حوادث: آتش و، ما: خار و، غم: دود و، سرا: بیدر
از آن روزم سیه، دل تیره، لب خشک است و مژگان تر
شرط محبت است بهجز غم نداشتن
آرام جان و خاطر خرم نداشتن
بیا که شیشه قسم میدهد به عهد کهن
که توبه بشکن، اینبار هم به گردن من
سلام! ای سلام خدا بر سلامت!
درود! ای کلام الهی، کلامت!
عالمى سوخته از آتش آهِ من و توست
این در سوخته تا حشر گواهِ من و توست