گفت: در میزنند مهمان است
گفت: آیا صدای سلمان است؟
محکوم شد زمین به پیمبر نداشتن
مجبور شد به سورۀ کوثر نداشتن
تفسیر او به دست قلم نامیسّر است
در شأن او غزل ننویسیم بهتر است
زیر باران دوشنبه بعدازظهر
اتفاقی مقابلم رخ داد
همین که دست قلم در دوات میلرزد
به یاد مهر تو چشم فرات میلرزد
دارد دل و دین میبرد از شهر شمیمی
افتاده نخ چادر او دست نسیمی