عالم همه مبتدا، خبر کرببلاست
انسان، قفس است و بال و پر کرببلاست
خورشید، گرمِ دلبری از روی نیزهها
لبخند میزند سَری از روی نیزهها
یک پنجره، گلدانِ فراموش شده
یک خاطره، انسانِ فراموش شده
این جاده که بیعبور باقی مانده
راهیست که سمت نور باقی مانده
یک دفتر خون، شهادتین آوردند
از خندق و خیبر و حنین آوردند